۱۴۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۸۶

ساقی بیار جامی از آن مایه خوشی
تا بیخ غم بسوزم از آن آب آتشی

گر داروی خوشی بقدح باشدت بیار
زیرا که دل دیده بدوران آن خوشی

خوش میزنی به پرده تو مطرب نوای عشق
چون این نوا کسی نشنیده بدلکشی

ای چشم یار حالت مستیت چون بود
چون خون خلق خورده نگاهت بسرخوشی

بلبل که پیش گل بسراید غزل هزار
پیش رخت چو غنچه کشد پیشه خامشی

تا نشنوم نصحیت ارباب هوش را
بگذار تا بمانم در خواب بیهشی

آشفته همچو مرغ بنخجیر گه پرد
شاید باشتباه بدامش تو درکشی

پندارم ای غلام ثناخوان حیدری
ورنه کسی ندیده نگارین باین کشی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۸۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.