۱۴۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۸۹

ای دلبر هر جائیم امشب بکجائی
گفتی که بیائی زچه روعهد نپائی

ما دیده گشودیم و فروبسته در از غیر
تا تو زسرانگشت کرم در بگشائی

چندانکه نیاز آرمت ای ترک جفاجو
چون سرو کشی تو سرو بر ناز فزائی

از حلقه اوباش درآ همدم ما باش
کاخر زندامت سرانگشت بخائی

من روز شمارم بخود وعید همایون
خورشید صفت نیمشب از در چو در آئی

آخر تو طبیبی به مریضان نظری کن
لازم نبود کس بفرستم که بیائی

آنان که نپایند مرا همدم و همدوش
آخر تو کجائی که در این بزم بپائی

آن لعل شکرخند مکن بوسه گه غیر
تا کی نمکم بردل مجروح بسائی

با مهر علی میروی آشفته چو در خاک
چون لاله خودرنگ هم از خاک برآئی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.