۱۳۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۹۳

خرابم کردی ای ساقی که دیوانه خراب اولی
نهادی چشم را برهم که این فتنه بخواب اولی

مرا صندل بسر سودن طبیبا سودکی بخشد
بدفع درد مخموران بود ساقی شراب اولی

بخاک و خون طپم تا کی بکش تیغ و بکش زارم
بقتل صید بسمل لاجرم باشد شتاب اولی

خطا کردم بجز عشقت گر کار دگر کردم
خطائی رفته از دستم ولی دانم صواب اولی

چه میپوشی برخ پرده نه آخر آفتابستی
جهان را نور باید دادن خور بیحجاب اولی

بگفتم غمزه ات بیحد بریزد خون اهل دل
بگفتا کار ترک است این و باشد بیحساب اولی

طبیبا بر لب جانانه ام بوسی حوالت کن
علاج درد مستسقی اگر شاید شراب اولی

بیا و چهره کاهی کن زدرد عشق آشفته
برای سکه و اسم سلاطین زرناب اولی

بدرد عشق جهدی کن کتاب صامتت چبود
ترا ذکر علی آن معنی ام الکتاب اولی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۹۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.