۱۵۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۰۳

عاشق زوصل عیش مهنا کند همی
ما را فراق رنج مهیا کند همی

با دیده گان زدیدن تو دل بکین همی
با دشمنان زبیم مدارا کند همی

بلبل که صد هزار گلش هست برکنار
در صحن باغ بهر چه غوغا کند همی

ما شبنم و تو مهر و بدل میل وصل تو
دیوانه بین مجال تمنا کند همی

نبود عجب زعاشق گم کرده در بسی
کاز دیده اشتباه تو دریا کند همی

خار است زیر پهلوی شب زنده دار هجر
بستر اگر زاطلس دیبا کند همی

گر صد هزار سر بود آشفته را بتن
آخر چو شمع بر سر سودا کند همی

در مسجد و کنشت مرا رو بسوی تست
مجنون بکعبه سجده بلیلا کند همی

نازد بشه و زیر و من و شحنه نجف
درویش خسته تکیه بمولا کند همی

دارم هزار عقده مشگل بدل از او
دست گره گشا مگرش وا کند همی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۰۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.