۱۳۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۰۷

دلا تو پند زاحباب خویش نشنفتی
پی رضای بتان ترک خویشتن گفتنی

از این میانه ترا گوهر مراد که داد
هزار گوهر غلطان گر از مژه سفتی

تو را زپرده دل میدهد خبر دیده
گرفتم آنکه زاغیار راز بنهفتی

بخنده دگرت میدهد چو گل بر باد
گر از نسیم سحر همچو غنچه بشکفتی

بخون غیر کنی پنجه رنگ من بسمل
چرا نصیحت اغیار باز پذرفتی

چو حال من زچه رو درهمی تو ای خم زلف
چو بخت من زچه ای چشم فتنه را خفتی

مگو چرا بغمش خفتی ای دل خونین
زابرویش چو شدی طاق باغمش جفتی

حدیث زلف تو با باد گفته است مگر
که تو زگفته آشفته ات بر آشفتی

بخانه دلت آشفته جای جانان شد
مگر تو گرد خودی از میان جان رفتی

زبان ناطقه در وصف مرتضی لالست
مگر مدیح علی را زحق تو نشنفتی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۰۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.