۱۳۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۰۸

چه پیمان است و بدعهدی که ای پیمان شکن داری
که در هر خانه جا یکشب چو شمع انجمن داری

زبدعهدی بعهدت نه منم غلطان بخاک و خون
که چون من صد هزاران عاشق خونین کفن داری

در بیت الحزن بگشوده یعقوب از پس عمری
صبا بوئی مگر از یوسف گلپیرهن داری

ببالا و رخ و زلفش ببین و شرم دار آخر
الا ای باغبان گر سنبل و سرو و سمن داری

مکان لیلی اندر نجد و در وجدند اصحابش
عبث مجنون تو جا پیوسته در ربع و دمن داری

بغمزه خون مردم ریزی و وز خنده جان بخشی
چه اعجاز است و سحر است اینکه در چشم و دهن داری

گر از پر سوختن پروانه داری شکوه ای امشب
که جانت شد بر جانان چه پروائی زتن داری

اگر چه بی مکانستی و برتر از گمانستی
سراغت کرده ام مأوا بقلب ممتحن داری

دم از هستی مزن آشفته تا روزی بخوانندت
کجا بارت دهد جانان که لاف از ما و من داری

علی وجه الله مطلق علی عین الله مطلق
بگو برهانی ای منکر اگر در این سخن داری

سزد گر حوری و غلمان پی خدمت ببخشندت
که تو داغ غلامی از حسین و از حسن داری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.