۱۴۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۳۶

توئی که به زگل و مشگ رنگ و بو داری
تمام در تو بود جمع گر نکو داری

تو کان شکر و مردم مگس ترش منشین
بگو رقیب که تو یار تندخو داری

که گفت میکده بگذار و باغ خلد بگیر
دلا چه گوش باین قوم هرزه گو داری

زسوز عشق بجانم خدایرا ساقی
بیار هر چه خم و ساغر و سبو داری

زکارخانه بیرنگ عشق جامه بپوش
چه فایده که چو گل جمله رنگ و بو داری

تو را سزد که غزال ختن شوی ای چشم
که فافه ها زخم زلف مشکبو داری

زماه و سرو فزونی برفتن و گفتن
و گرنه قد چو سرو و چو ماه رو داری

تمام سیر جهان در وجود خویش کنی
اگر بجیب تفکر سری فرو داری

هم از تو بر تو رسد هر چه هست از بد و نیک
بگو بغیر عبث تا چه گفتگو داری

ببحر پارس نجستیم گوهر مقصود
بود بخاکی اگر میل جستجو داری

چه خاک خاک در بوتراب کان گهر
که جز خدای تو آشفته رو به او داری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.