۲۱۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۳۸

چو خم از خون دل در میکشم می
بخون دل باین می برده ام پی

مرا تا لعل ساقی داده ساغر
نخواهم خوردن از جام دگر می

اگر پیوسته او بی می کند عیش
ولیکن من نیازم عیش بی وی

لبش را بوسه زد تا ساغر غیر
می از گرمی غیرت کرده ام خوی

بکش در کاخ دل ای عشق مسند
بساط این هوسناکی بکن طی

بدل گفتم نهادم داغ رستم
طبیبم گفت کی به گردد از کی

زمرغ بام بشنو ذکر هوهو
بغفلت اندری ایدل تو هی هی

مبر دیگر رگم بیهوده فصاد
که غیر از دوست نبود در رگ و پی

نوای عشق و داغ اشتیاقت ‏
زخاکم بر دماند لاله و نی

ستم زآن ترک اگر آشفته دیدی
بحیدر شکوه کن پنهانی از وی

بزن درویش شئی الله به آن در
که امکان خود بپیش اوست لاشئی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.