۱۶۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۴۶

ایدل بهرزه چند در این و آن زنی
خود را ببوی دانه بهر دام افکنی

آگه نه ای که سوزدت از شعله بال و پر
پروانه وار خویش بهر شمع میزنی

تا کی هوای بوسه زنوشین لبان شهر
بر زخم خویش از چه نمک میپراکنی

سوزیست بر سر تو زشیرین چه کوهکن
نه بیستون که ریشه ات از تیشه میکنی

مجنون شدی و محمل لیلی ندیده ای
چون کرم پیله گرد خود آخر چه میتنی

یوسف ندیده از چه زلیخا شدی بمصر
شیرین شنیده خسرو خوبان ارمنی

چون لن ترانی از جبل طور شد بلند
چندان کلیم بیهده در طوف ایمنی

بهر دونان مزن در دونان اگر زحرص
قانع بخوشه باش که فارغ زخرمنی

خاک در سرای مغانست کیمیا
چند ای حکیم لاف زاکسیر میزنی

آشفته راست چشم بدست خدا و بس
از حاتم وز معن حکایت چه میکنی

ای پادشاه عرصه امکان امیر طوس
درویش خویش را زنظر تا کی افکنی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.