۱۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۵۲

پرده زرخ کشیدند گلهای نوبهاری
بیجا چرا عنادل دارند بیقراری

معشوق چون درآید جلوه کنان ببازار
عاشق چرا بنالد از درد سوگواری

چون باد صبحدم را باشد زتو پیامی
شمع سحر نماید در پاش جانسپاری

لیلای لاله در دشت زد خیمه از سر ناز
مجنون ابر کرده آغاز اشکباری

طاوس وش چو روزی اندر خرام آئی
بر خویشتن بخندند کبکان کوهساری

مسکین تست نرگس زآن تاج دارد از زر
در عشق تو کند فخر لاله زداغداری

ای لعبت بهشتی در جنت ار خرامی
غلمان غلامت آید وز حوریان حواری

از زلف او حدیثی آشفته در قلم آر
کاز رشک خون کنی باز تو نافه تتاری

بهبود کی پذیرد ناسور دل خدا را
زلفت بمشکبیزی نافت بمشکباری

در بحر طبع الفت غوصی کن از سر شوق
در مدح شاهت ار هست میل گهر نثاری

حیدر شفیع محشر آئینه دار حیدر
کو را نگفته مدحت غیر از جناب باری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.