۱۷۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۵۸

مردم دیده منی نور دو چشم مردمی
جز تو پری کجا کند جلوه بشکل آدمی

باغ و بهار مردمان گر زگلست و یاسمین
باغ و بهار من توئی ای تو بهار خرمی

چون تو مسیح دم بتی شاید کاید از عدم
روح قدس بمریمی دم زند ار بهمدمی

زلف سیاه اهرمن چهره بهشت جاودان
وای بحال آدمی خانه کند چو گندمی

نوبت شاهی ار زنی میسزدت که از شرف
کاکل و زلف تو کند بر مه و مهر پرچمی

هست زجنبش مژه چاک دل رفوی او
سحر مبین که در دمی تیری کرد و مرهمی

زلف تو کعبه جهان خال سیاه تو حجر
محرم تشنه را کند گو لب لعل زمزمی

خسرو محتشم شدم مالک ملک جم شدم
کرد چو آن عقیق لب از سر مهر خاتمی

جادوی چشم را بگو با همه مستی از کجا
کرده بدست زابروان تیغ کجی بدین خمی

از سرمستی ای سیه تیغ مکش بروی مه
شق قمر بود گنه جز زنبی هاشمی

خاتم خیل انبیا صاحب رتبه دنی
آنکه بغیر حیدرش کس نه سزای محرمی

آشفته بعقده ی ناخن تو گره گشا
شاید اگر برآریش زین خم و پیچ درهمی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۵۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.