هوش مصنوعی: شاعر خود را به بلبلی غریب تشبیه می‌کند که در باغی بیگانه زندگی می‌کند و با هیچ‌کس الفتی ندارد. او از عشق و رنج خود می‌گوید و از یکرنگی و وفاداری سخن می‌راند. همچنین، به زیبایی‌های بهار و ناپایداری دنیا اشاره می‌کند و در پایان، از قطع امید از معشوق و پذیرش رنج عشق سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۴۵

آن بلبلم که هرگاه، از دل کشم فغان را
از خون چو ساغر می، پر سازم آشیان را

نه الفتی به مرغان، نه رغبتی به افغان
من بلبل غریبم این باغ و بوستان را

هر دم بهار خود را صد رنگ می نماید
آفت مباد هرگز، یکرنگی خزان را

جز چشم او که دارد مسکن به زیر ابرو
مردم نشین ندیده کس خانه ی کمان را

بگذر ای همایم کآورده خنجر او
در قبضه ی تصرف این مشت استخوان را

کردم سلیم آخر، قطع نظر ز خوبان
چون لاله داغ کردم، این چشم خون فشان را
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.