۲۲۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۱

آیینه کجا دیده ست، رخسار چو ماهش را
با سرمه چه آمیزش، مژگان سیاهش را

گاهی نظری از لطف می کرد به سوی من
بخت سیهم رم داد آهوی نگاهش را

ای مور به این اندام، سرخیل سلیمانی
دیگر چه ازو خواهی، بردار کلاهش را

سنجیده کسی بیند گر جانب این گلشن
برقی به کمین باشد هر برگ گیاهش را

از چشم سلیم ای غیر، پیدا صف مژگان نیست
برداشته با دیده، خار و خس راهش را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.