۱۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶۴

بازم از زخم خدنگش در دل و جان آتش است
ناوک او را مگر چون شمع، پیکان آتش است

خاک را از اشک من پرخون بود دایم کنار
چرخ را از آه من در زیر دامان آتش است

از فروغ او به گرداب خطر افتاده است
کشتی آیینه از موم است و طوفان آتش است

برق آه از حال ما سازد بتان را باخبر
نامه ی آشفتگان همچون نگهبان آتش است

از گلستان تو هر کس گل به دامن می برد
جای گل چون شمع ما را در گریبان آتش است

در جهان پنهان نماند هیچ کاری در لباس
عشق در تجرید همچون در بیابان آتش است

عاشقان را در بساط دل به غیر از آه نیست
این چنین باشد، در آتشخانه سامان آتش است

چون جوانی رفت، مگذر از می گلگون سلیم
باده در پیری چو در وقت زمستان آتش است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.