۱۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۲۵

آن قدر سوزی که خواهد شعله با آه من است
هر زر داغی که دارد عشق، تنخواه من است

در جگر آبم نمانده، گریه را سامان کجاست
آستینم تر ز ننگ دست کوتاه من است

نرگسی بر رهگذار خویش دیدم، سوختم
نوغزال من همانا چشم بر راه من است

نیست آزادی نصیب من، که هرجا می روم
بند و زنجیرم چو فیل مست همراه من است

بس که اخوانند چون یوسف به من نامهربان
گرگ همچون پاسبانان بر سر چاه من است

احتیاجم نیست بر شاهان عالم چون سلیم
در جهان هرجا که درویشی بود، شاه من است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.