۱۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۰۶

فلک دایم به قصد مردم وارسته می گردد
چو صیادی که در دنبال صید خسته می گردد

درین گلشن مرا بر ساده لوحی خنده می آید
که دارد مشت خاری وز پی گلدسته می گردد

ز بی تابی سوی مقصود نتواند کسی ره برد
پی اسباب خانه، دزد ازان آهسته می گردد

ز حرف او زبان من مددکار سخن چین است
چو آن نخلی که شاخ او تبر را دسته می گردد

ز چشم خوبرویان، ای غزال مشکبو دایم
به دنبال تو صد صیاد ترکش بسته می گردد

سلیم آن بی وفا زان چشم می پوشد ز حال من
که چشم هرکه بر این خسته افتد، خسته می گردد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۰۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.