۲۰۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۳۶

چه شد نگاه تو گر شرم ما نگه دارد
که آشنا طرف آشنا نگه دارد

هر استخوان که نشانی برو ز تیر تو هست
برای تحفگی آن را هما نگه دارد

گرفته سرو ز قد تو خط آزادی
ولی چه فایده، بگذار تا نگه دارد

ز توست رونق ایام، اگر ز هر آفت
ترا نگاه ندارد، مرا نگه دارد؟

گرفته ام سر راهی به سیل همچون پل
مرا به دعوی عشقت خدا نگه دارد!

ندیده پرده دری هیچ کس چو دختر رز
خدا ز آفت این بی حیا نگه دارد!

حریف راز کسی نیستم که عاقل را
به کار آنچه نیاید، چرا نگه دارد؟

چو راز عشق نه در دل، نه در زبان گنجد
به حیرتم که کسی در کجا نگه دارد

ز عشق تربیت دل هوس مکن، چو کسی
که موم بر نفس اژدها نگه دارد

به کوی عشق به غیر از سلیم نیست کسی
که دست گر رود از کار، پا نگه دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.