۲۴۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۳۷

از غم هرکسی این سوخته تن می لرزد
تیشه بر کوه زنی، خانه ی من می لرزد

دلم از ناله ی مرغان چمن می لرزد
هرکه فریاد کند، پیکر من می لرزد

نفس باد خزان در تو اثر کرده مگر؟
سخت آواز تو ای مرغ چمن می لرزد

جوهر جرأت هر دل ز زبان معلوم است
دلو در چاه چو خالی ست، رسن می لرزد

بس که رسوایی ام آورده قیامت به سرش
چون بری نام مرا، خاک وطن می لرزد

جنبش لاله و گل نیست ز تأثیر صبا
که ز رشک رخت اعضای چمن می لرزد

جامه چون عاریت است آگه ازو باید بود
جان بیچاره ازان بر سر تن می لرزد

پیش او کشته شدن را سببی نیست سلیم
دل چو سیماب ازان در بر من می لرزد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.