هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از رنجش و آزردگی خود از زمین، آسمان، دوستان، دشمنان و جهان سخن میگوید. او احساس میکند که از همهچیز و همهکس رنجیده است و حتی از زیباییهای جهان مانند گل و باغ نیز دلزده شده است. شاعر تصمیم گرفته است که راه خود را به تنهایی ادامه دهد و از هرگونه همراهی و همدلی دوری کند. این متن بیانگر احساسات عمیق ناامیدی، تنهایی و رنجش است.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اجتماعی است که درک آن به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، احساسات منفی مانند ناامیدی و رنجش ممکن است برای خوانندگان جوانتر سنگین باشد.
شمارهٔ ۸۰۵
از زمین آزرده ام، وز آسمان رنجیده ام
دوستان! رنجیده ام زین دشمنان، رنجیده ام
همچو بادامم اگر بر چشم صد سوزن زنند
چشم نگشایم ز هم، بس کز جهان رنجیده ام
شد درای محملم ناقوس بر عزم فرنگ
کز عراق آزرده وز هندوستان رنجیده ام
هرچه بادا باد، تنها می روم این راه را
نکهت پیراهنم، از کاروان رنجیده ام
باده ی صافی نمی سازد دل ناصاف را
می نمی خواهم، که از پیرمغان رنجیده ام
اتفاق دست و دل باید، به هرکاری که هست
گل نمی گیرم به کف، کز باغبان رنجیده ام
سایه ی خار بیابانم به از صد گلشن است
بلبلم، اما ز باغ و بوستان رنجیده ام
گاه بر گل می زنم خود را، گهی بر خار و خس
طایر رم کرده ام، از آشیان رنجیده ام
رنجشم با دوستان افزون ز شوق افتاده است
مژده باد ای دشمنان کز دوستان رنجیده ام
برق من کی خویش را غافل به خرمن می زند
با خبر باشید، گفتم دوستان، رنجیده ام!
تیغی از هر پر حمایل کرده ام همچون همای
بعد ازین خون می خورم کز استخوان رنجیده ام
انتقام چرخ را کلکم ازیشان می کشد
وای بر اهل جهان کز آسمان رنجیده ام
یک کس از آسیب من مشکل که جان بیرون برد
در رمه افتاده گرگ از شبان رنجیده ام
این قصیده شد غزل، آخر ز روی اختصار
تا به کی گویم سلیم از این و آن رنجیده ام
دوستان! رنجیده ام زین دشمنان، رنجیده ام
همچو بادامم اگر بر چشم صد سوزن زنند
چشم نگشایم ز هم، بس کز جهان رنجیده ام
شد درای محملم ناقوس بر عزم فرنگ
کز عراق آزرده وز هندوستان رنجیده ام
هرچه بادا باد، تنها می روم این راه را
نکهت پیراهنم، از کاروان رنجیده ام
باده ی صافی نمی سازد دل ناصاف را
می نمی خواهم، که از پیرمغان رنجیده ام
اتفاق دست و دل باید، به هرکاری که هست
گل نمی گیرم به کف، کز باغبان رنجیده ام
سایه ی خار بیابانم به از صد گلشن است
بلبلم، اما ز باغ و بوستان رنجیده ام
گاه بر گل می زنم خود را، گهی بر خار و خس
طایر رم کرده ام، از آشیان رنجیده ام
رنجشم با دوستان افزون ز شوق افتاده است
مژده باد ای دشمنان کز دوستان رنجیده ام
برق من کی خویش را غافل به خرمن می زند
با خبر باشید، گفتم دوستان، رنجیده ام!
تیغی از هر پر حمایل کرده ام همچون همای
بعد ازین خون می خورم کز استخوان رنجیده ام
انتقام چرخ را کلکم ازیشان می کشد
وای بر اهل جهان کز آسمان رنجیده ام
یک کس از آسیب من مشکل که جان بیرون برد
در رمه افتاده گرگ از شبان رنجیده ام
این قصیده شد غزل، آخر ز روی اختصار
تا به کی گویم سلیم از این و آن رنجیده ام
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۰۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.