هوش مصنوعی: شاعر در این متن از رنج‌ها و تلاش‌های بی‌وقفۀ خود در مسیر عشق و زندگی می‌گوید. او با تصاویری مانند موج دریا، ابر بهاری، و قطره‌ای بی‌دست و پا، احساس درماندگی، مقاومت، و تسلیم خود را بیان می‌کند. در نهایت، او به تجربه‌های سخت خود در راه عشق اشاره می‌کند و از پشت پا زدن به جهان سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌های زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و مفاهیم انتزاعی مانند عشق، رنج، و تسلیم، برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد.

شمارهٔ ۸۲۲

خویش را از بس به تیغ موج این دریا زدم
جای ناخن بر تن من نیست، بر هر جا زدم

عرصه ی معمور بر خیل سرشکم تنگ بود
همچو ابر نوبهاری خیمه بر صحرا زدم

روزگار از عجز گفتم مهربان گردد، نشد
همچو همت، دست بر دامان استغنا زدم

خاطر خود را به درویشی تسلی ساختم
آزمودم ظرف خود را، سنگ بر مینا زدم

پشت پایم از کف پا بیش دارد آبله
بر جهان در راه عشق از بس که پشت پا زدم

قطره ی بی دست و پایم من سلیم، اما چو سیل
کاروان موج را صدبار در دریا زدم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.