۱۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۹۸

یک نفس چون لاله جام از کف ز هشیاری منه
چون گل از سر افسر آشفته دستاری منه

همچو شاخ گل ز کف مگذار جام باده را
بر زمین چیزی که باید باز برداری منه

اهل معنی را نباشد بر عناصر اعتبار
همچو صورت پشت بر این چار دیواری منه

سست پیمان است گردون، تکیه بر عهدش مکن
پشت چون آیینه بر این موم زنگاری منه

عافیت خواهی، درشتی را حصار خویش کن
همچو کبک کوهساری پا به همواری منه

جز خمار می نداری علت دیگر سلیم
همچو چشم گلرخان، تهمت به بیماری منه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۹۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.