۱۶۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۴

به خلق خوش معطر ساز باغ آشنایی را
زدلگرمی فروزان کن چراغ آشنایی را

سر و سامان دشمن بودنم با خصم کی باشد؟
ندارم من که با یاران دماغ آشنایی را

زارباب محبت غیرنامی نیست در عالم
مگر گیریم از عنقا سراغ آشنایی را

به یاد آب و تاب او دهد چشم و دلم هر شب
زخون و اشک، آب و رنگ باغ آشنایی را

چو خون مرده، بی درد محبت، شد سیه جویا
چراغ خلوت دل ساز داغ آشنایی را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.