۱۴۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۹

کاری نیاید از خرد ذوفنون ما
ما را بس است مرشد کامل جنون ما

سر در کنار دامن محشر نهاده است
خوش دل ازین مباش که خوابیده خون ما

پیرا نه سر ز سرکشی نفس فارغیم
خصم از شکست ما شده آخر زبون ما

مانند داغ لالهٔ نشکفته در چمن
گردیده دود آه گره در درون ما

دل را کمال حسن برآشفتگی فزود
دور خط است فصل بهار جنون ما

جویا سزد اگر به فلاطون زنیم طعن
استاد ماست موسوی ذوفنون ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.