۱۷۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۴۶

دست در کار زن آخر نه ترا کاری هست
نقد فرصت مده از دست که بازاری هست

چه غم از تابش خورشید قیامت باشد
همچو آه سحر آنرا که هواداری هست

به هنر کوش که محبوب خلایق گردی
آری آنجا که متاعیست خریداری هست

با دل هر که به وصف دهنت نکته سراست
منصب محرمی عالم اسراری هست

شعله عشق نماندست نمی در جگرم
دیده گو اشک مبار آه شررباری هست

داده در وجه پریشانی خاطر جویا
درکف هر که چو گل درهم و دیناری هست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.