۱۸۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۱۲

مهر را آن حسن سرکش گرم بیتابی کند
خون به دل یاقوت را آن لعل عنابی کند

آنقدر بر خویش می پیچم به یاد طره ای
کز دلم تا دیده صد جا اشک گردابی کند

تا بگیرد ارتفاع کوکب حسن ترا
مهر پیر چرخ را در کف سطرلابی کند

چشم آن دارم ز درد او که مانند حباب
خانهٔ تن را زجوش گریه سیلابی کند

بی تو شبها پای تا سر محشر پروانه ام
در تنم هر قطرهٔ خون بسکه بی تابی کند

تا نفس داریم جویا خاکساری می کنیم
غیر گو یک چند خانی بلکه نوابی کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.