۱۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۵۷

سوی گلشن شو اکسیر حیاتت گر هوس باشد
هوایش پر به دل نزدیک ماند نفس باشد

به حسرت دل ترا از رخنه های سینه می بیند
چو آن بلبل که محو گلشن از چاک قفس باشد

به راه کعبهٔ از خویش رفتن در شب هجران
دلم را نالهٔ پهلو شکافی چون جرس باشد

در این وادی نیارد کامیاب صید مطلب شد
سگ نفسی که از طول املها در مرس باشد

تو از نفس دنی مغلوب خست پیشگان گردی
هما در عالم دون همتی صید مگس باشد

در این دوران بود فریادرس را معنیی جویا
به گوش هر که فریادت رسد فریادرس باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.