هوش مصنوعی:
شخصی همراه با یک پیرمرد از فاریاب به منطقهای در مغرب میرسند. در آنجا، شخص تنها یک درم پول دارد که از او گرفته میشود و او و پیرمرد به کشتی سوار میشوند. سیاهان کشتی را به سرعت حرکت میدهند و ناخدای کشتی ترسو است. شخص از نگرانی برای همسرش گریه میکند، اما پیرمرد به او میخندد و میگوید که خداوند او را نجات خواهد داد. سپس پیرمرد سجادهاش را روی آب پهن میکند و شبیه به خواب یا خیال به نظر میرسد. صبح روز بعد، پیرمرد به شخص میگوید که او با کشتی نجات یافت، اما خودش با کمک خداوند نجات پیدا کرد. او توضیح میدهد که اهل دعوی (صوفیان) به این چیزها توجه نمیکنند، زیرا ابدال (اولیای خدا) در آب و آتش حرکت میکنند و خداوند از آنها محافظت میکند، همانطور که از خلیل (ابراهیم) در آتش و موسی در نیل محافظت کرد.
رده سنی:
15+
این متن دارای مفاهیم عرفانی و فلسفی است که برای درک کامل آن، خواننده نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با مفاهیم دینی و عرفانی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال دشوار باشد.
حکایت
قضا را من و پیری از فاریاب
رسیدیم در خاک مغرب به آب
مرا یک درم بود برداشتند
به کشتی و درویش بگذاشتند
سیاهان براندند کشتی چو دود
که آن ناخدا ناخدا ترس بود
مرا گریه آمد ز تیمار جفت
بر آن گریه قهقه بخندید و گفت
مخور غم برای من ای پر خرد
مرا آن کس آرد که کشتی برد
بگسترد سجاده بر روی آب
خیال است پنداشتم یا به خواب
ز مدهوشیم دیده آن شب نخفت
نگه بامدادان به من کرد و گفت
عجب ماندی ای یار فرخنده رای؟
تو را کشتی آورد و ما را خدای
چرا اهل دعوی بدین نگروند
که ابدال در آب و آتش روند؟
نه طفلی کز آتش ندارد خبر
نگه داردش مادر مهرور؟
پس آنان که در وجد مستغرقند
شب و روز در عین حفظ حقند
نگه دارد از تاب آتش خلیل
چو تابوت موسی ز غرقاب نیل
چو کودک به دست شناور برست
نترسد وگر دجله پهناورست
تو بر روی دریا قدم چون زنی
چو مردان که بر خشک تردامنی؟
رسیدیم در خاک مغرب به آب
مرا یک درم بود برداشتند
به کشتی و درویش بگذاشتند
سیاهان براندند کشتی چو دود
که آن ناخدا ناخدا ترس بود
مرا گریه آمد ز تیمار جفت
بر آن گریه قهقه بخندید و گفت
مخور غم برای من ای پر خرد
مرا آن کس آرد که کشتی برد
بگسترد سجاده بر روی آب
خیال است پنداشتم یا به خواب
ز مدهوشیم دیده آن شب نخفت
نگه بامدادان به من کرد و گفت
عجب ماندی ای یار فرخنده رای؟
تو را کشتی آورد و ما را خدای
چرا اهل دعوی بدین نگروند
که ابدال در آب و آتش روند؟
نه طفلی کز آتش ندارد خبر
نگه داردش مادر مهرور؟
پس آنان که در وجد مستغرقند
شب و روز در عین حفظ حقند
نگه دارد از تاب آتش خلیل
چو تابوت موسی ز غرقاب نیل
چو کودک به دست شناور برست
نترسد وگر دجله پهناورست
تو بر روی دریا قدم چون زنی
چو مردان که بر خشک تردامنی؟
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:حکایت سلطان محمود و سیرت ایاز
گوهر بعدی:گفتار در معنی فنای موجودات در معرض وجود باری
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.