۲۱۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۸

گر کند ابر کرم میل تن خاکی ما
چه تفاوت کند آلودگی و پاکی ما

ما بدیدار توای ساقی جان دلشادیم
نه که از هستی جانست فرحناکی ما

با وجود تو برما همه عالم عدم است
با وجود عدم فهم و کم ادراکی ما

دوستان چاک گریبان حریفان دوزند
هیچ رحمی نکند کس به جگر چاکی ما

عاشق مردن خویشیم چو پروانه مست
عقل دیوانه شد از مستی و بی باکی ما

او که صید دل ما کرد چنان راند سمند
که بگردش نرسد چستی و چالاکی ما

عاقبت در طلب گوهر وصلش اهلی
غرقه بحر فنا گشت تن خاکی ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.