هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد هجران و دوری از معشوق می‌نالد و آرزوی وصال و نزدیکی به او را دارد. او از تاریکی غم و نبود راهنما شکایت می‌کند و از معشوق می‌خواهد که به او توجه کند. شاعر همچنین امیدوار است که نسیم وصال معشوق بر او بوزد و غم‌هایش را تسکین دهد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

شمارهٔ ۳۹

که ره دهد سوی آن سایه همای مرا
بوصل او که رساند مگر خدای مرا

بظلمت غم هجر از حیات وصلم دور
فغان که خضر رهی نیست رهنمای مرا

سگ توام زکرم جا بکوی خویشم کن
چو در حریم وصال تو نیست جای مرا

چو غنچه تنگدلم رخ نما که همچون گل
شکفته دل کند آن روی دلگشای مرا

نسیم وصل تو کی بر سرم گل افشاند
رسان بدیده غباری ز خاکپای مرا

دمی نمیگذرد در غمت بمن چون ابر
که نیست گریه زاری بهای های مرا

از این سراچه غم شاد کی شود اهلی؟
مگر دری بگشاید از آن سرای مرا
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.