۲۲۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۰

آه کز دست دل این سینه ریش است مرا
هر بلایی که بود از دل خویش است مرا

من که بیگانه ز خویشم ز غم و محبت هجر
چه غم از محنت بیگانه و خویش است مرا

نوش وصل تومن از نیش بلا یافته ام
لذت نوش تو از تلخی نیش است مرا

گر دل از زخم ستم ریش شود غم نبود
شکرین لعل لبت مرهم ریش است مرا

زهر چشم تو اگر تلخ کند کام همه
تلخی کم محلی از همه بیش است مرا

من مگر کعبه وصل تو قیامت یابم
کین ره دور و درازی است که پیش است مرا

همچو اهلی چه کنم گر نکنم سجده دوست
بت پرستم من و این ملت و کیش است مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.