۲۰۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲

از رقیبان تو صد خار جگر هست مرا
بجز از درد تو صد درد دگر هست مرا

مست آن زلف چه زنام اگر سر برود
کافرم گر زسر خویش خبر هست مرا

گر چه من سوخته یک نظر از روی توام
کی بخورشید رخت تاب نظر هست مرا

ناصحا، دیده چو نرگس کی از آن گل پوشم
عقل اگر نیست ترا چشم بسر هست مرا

با همه سوز جگر شمع بمن می گرید
زانکه از شمع، دلی سوخته تر هست مرا

تلخی صبر گرفتم بر شیرین دارد
بی تو چون صبر کنم صبر مگر هست مرا

بارخ زرد نهم سر برهت چون اهلی
صرف را تو کنم تاسر وزر هست مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.