۱۹۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۵

به خلوت بهل شیخ دل مرده را
که دوزخ بهشت است افسرده را

دل زاهد از می کجا بشکفد
شکفتن محال است پژمره را

اگر درد جامی دهد لعل تو
زتریاک به زهر غم خورده را

ز خاکم چو بر داشتی مفکنم
میفکن نهال بر آورده را

مکن وعده از انتظارم مکش
میازار دیگر دل آزرده را

از آن لاله در خون خود غرقه است
که بر داغ دل می درد پرده را

دل اهلی از توبه بی چاره شد
بلی چاره یی نیست خود کرده را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.