۲۰۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۷

ای بی تو ازخون بسته گل مژگان من برخارها
خارست دور از روی تو در چشم من گلزارها

هر چند کز آب بقا باشد خضر دور از فنا
بیند شهیدان تو را میرد ز حسرت بارها

خوش پای داری آنچنان کز دیدن آن ناتوان
سازند چون صورت بتان جابر سر دیوارها

تا حال جان از شیونم دانی یکایک ای صنم
قانون صفت دارد تنم از رشته جان تارها

کار تو ناز و دلبری کار دل ما خون خوری
ماییم و عشقت ای پری داریم با هم کارها

زخم تو دارم متصل در سینه ای پیمان گسل
من چون زیم آزرده دل با این همه آزارها

اهلی زشوق گلرخان چون گل بود آشفته جان
گل در چمن جامه دران او در سر بازارها
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.