۱۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۲

دل اگر زغم خروشد چه غم از خروش اورا
که فغان دردمندان نرسد بگوش اورا

دل من زنوش آن لب نرسد بکام هرگز
مگر از کسی که داد این لب همچو نوش اورا

اگر ای عزیز یوسف به منش نمی فروشی
به زکات حسن باری ز نظر مپوش او را

دل من چو دجله خون نکند چگونه طوفان
که هوای دوست آرد همه دم به جوش اورا

زفغان این پریشان چه شو چو زلف درهم
که زخ تو کرد غارت دل و صبر و هوش اورا

دل زار من چو بلبل به فغان میار ای گل
که زبان اگر گشاید، که کند خموش اورا

چو غلام تست اهلی مفروش و گر فروشی
پی پاسبانی در به سگان فروش او را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.