۱۸۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۴

اگرچه از رخ خود چشم بسته یی ما را
نهان ز چشمی و در دل نشسته یی ما را

ز جعد زلف تو هر موی ماست زنجیری
چرا درین همه زنجیر بسته یی ما را

تو را که طاقت آهی ز خوی نازک نیست
چرا به سنگ ستم دل شکسته یی ما را

زما به خشم مرو ای طبیب خسته دلان
بیا که مرهم دلهای خسته یی ما را

مگو که در دل اهلی خیال غیر گذشت
که لوح خاطر ازین حرف شسته یی ما را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.