۱۷۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۸

در گریبان ریز ساغر زاهد سالوس را
تا بسوزد ز آتش می خرقه ناموس را

خسته دل را دمی جانبخش می باید طبیب
عیسیی جو کین کرامت نیست جالینوس را

چون گدایانم بهل کز دور می بوسم زمین
زانکه من لایق نبودم دولت پابوس را

گرنه در دل آتشین رویی بود از دل چه سود
شمع اگر نبود چه خاصیت بود فانوس را

کاسه می گیر چون نرگس که دوران فلک
کاسه سر خاک ره کردست کیکاوس را

زیور حسن تو از فر سعادت چون هماست
حاجت زیور نباشد جلوه طاوس را

بیش ازین اهلی، نشاید بت پرستی را نهفت
طبل پنهان چون توان زد فاش کن ناقوس را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.