۱۷۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۹

زشت است کان نکورو از حد برد جفا را
گر بد نیاید او را طاقت نماند ما را

تا چند عاشقان را خوبان به رشک سوزند
یارب جزای خودده این قوم بی وفا را

افسوس ای عزیزان کز بهر بی وفایی
بیگانه کردم از خود یاران آشنا را

چون کوهکن نیابد شیرین کسی وگرنه
فرهاد بر تراشد چون او ز سنگ خارا

گر پارساست دلبر گومی منوش با کس
نا خون بجوش ناید رندان پارسا را

هرچند کز غم آخر بر باد داد خاکم
بر دل مباد گردی آن کعبه صفا را

از دوستان شکایت اهلی نه شرط یاری است
یا ترک دوستی کن یا دل بنه جفا را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.