هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. او خود را مانند شمعی می‌داند که در راه عشق می‌سوزد و جان می‌دهد، اما عشق دوباره او را زنده می‌کند. شاعر به شهیدان تشبیه شده و اشاره می‌کند که عشق ازلی او را به این راه کشانده است. او از دردها و رنج‌های عشق شکایت دارد، اما در عین حال تسلیم آن است و به دنبال آزادی از این دردها نیست. در نهایت، شاعر از حسرت و اندوهی که در دلش جمع شده، اظهار ناراحتی می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج و درد ناشی از عشق ممکن است برای سنین پایین‌تر سنگین و نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۷۳

باز چون شمع سحر رشته جان سوخت مرا
مرده بودم دگر آن شمع بر افروخت مرا

چون شهیدان توشد جامه خونین کفنم
در ازل عشق تو این جامه بتن دوخت مرا

سخن اینست که می نوش و دگر هیچ مپرس
مرشد عشق همین یکسخن آموخت مرا

بنده ساقیم ای خواجه زغم آزادم
دردسر چند دهی کس بتو نفروخت مرا

اهلی از برق غمش حاصل عمرت همه سوخت
آه از آن خرمن حسرت که دل اندوخت مرا
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.