۱۵۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۴

زفتراک سوار من چه معراجی است آهورا
سر آن آهویی گردم که قران می شود اورا

نکوخویی ز خوبان رشک عاشق بار می رد
از آن نیکویان دل می دهم خوبان بدخورا

به محراب دعا ابروی او می جویم و چون من
دعا گوییست در هر گوشه آن محراب ابرورا

کنون سختست محرومی که بعد از آشنایی ها
سر بیگانگی با من بود آن سرو دلجو را

از آن یوسف چو یعقوبم کجا روشن شود دیده
که بویی هم دریغ آید زمن آن عنبرین بورا

دل من گر پریشان شد مبادا زلفش آشفته
سر چو گان سلامت باد اگر زخمی رسد گورا

بیاد وصل او اهلی مکن افغان که در بزمش
ملک چون در نمیگنجد که یاد آرد سگ کورا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.