۱۶۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۴

مست می و ساقیم تا نفسی باقی است
با می و ساقی مرا کار بسی باقی است

گر دلم از دست رفت بهر نثار رهت
شکر که بر جان هنوز دست رسی باقی است

خیز و گل عشق چین کز چمن زندگی
تا مژه بر هم زنی خار و خسی باقی است

پیر شدیم از جهان دست زجان شسته ایم
نیست بجز دیدنت گر هوسی باقی است

مرغ نشاطم پرید جز تن زارم نماند
هرکه بپرسد ز من گو نفسی باقی است

نام تو اهلی ز عشق زنده بود تا ابد
بی صفت عشق کی نام کسی باقی است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.