۱۴۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۹

عاشق مجنونم و صحرای غم جای من است
گر بمیرم دورازو کس را چه پروای من است

سوختن در آفتاب غم نه کار هر کس است
سایه من داند این محنت که همپای من است

با در و دیوار در جنگم ز مستیهای عشق
هر کجا بانگی برآید شور و غوغای من است

هر نفس نقش غلط از عشوه در کارم کند
این نه جرم اوست عیب سادگیهای من است

تلخی غم همچو اهلی بر دلم شیرین بود
آنچه پیش دیگران زهر است حلوای من است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.