هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق مجنون‌وار و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. او خود را در صحرای غم و سوختن در آفتاب غم توصیف می‌کند و بیان می‌کند که تنها سایه‌اش همدم اوست. شاعر از مستی عشق و جنگ با در و دیوار می‌گوید و اعتراف می‌کند که سادگی‌هایش باعث فریب خوردنش شده است. با این حال، تلخی غم برای او شیرین است و آنچه دیگران زهر می‌دانند، برای او حلواست.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاطفی عمیق و پیچیده است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای شعری ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۱۰۹

عاشق مجنونم و صحرای غم جای من است
گر بمیرم دورازو کس را چه پروای من است

سوختن در آفتاب غم نه کار هر کس است
سایه من داند این محنت که همپای من است

با در و دیوار در جنگم ز مستیهای عشق
هر کجا بانگی برآید شور و غوغای من است

هر نفس نقش غلط از عشوه در کارم کند
این نه جرم اوست عیب سادگیهای من است

تلخی غم همچو اهلی بر دلم شیرین بود
آنچه پیش دیگران زهر است حلوای من است
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.