هوش مصنوعی:
این شعر از عشق نافرجام، رنج فراق و ناامیدی از اقبال سخن میگوید. شاعر از جور زمانه، تغییر ماه از مهر و سوختن در آتش عشق شکایت دارد، اما با وجود درد، روحش همچون مرغ هما به اندک قانع است. او همچنین به زیبایی یار و تأثیر ویرانگر آن بر زندگی خود اشاره میکند و در نهایت هشدار میدهد که در فراق یاران، عمر به بطالت میگذرد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه، استفاده از استعارههای پیچیده و پرداختن به موضوعاتی مانند ناامیدی و رنج فراق، درک این شعر را برای مخاطبان زیر 16 سال دشوار میسازد. همچنین، این متن برای درک کامل نیاز به آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی دارد.
شمارهٔ ۱۱۵
شمعی که گرم خشم تر از برق لامع است
گر عالمی به جور بسوزد چه مانع است
برگشته است ماه من از مهر من دگر
بازم مگر ستاره اقبال راجع است
با مرغ روح خویش خوشم زانکه چون هما
با مشتی استخوان که مرا هست قانع است
طالع شد آفتاب رخ یار همچو شمع
باید مرا هلاک شدن این چه طالع است
تنها نسوخت خرمن ما برق حسن تو
هر جا که هست لمعه روی تو لامع است
اهلی بقای خویش مجو در فراق یار
زانرو که در فراق بتان عمر ضایع است
گر عالمی به جور بسوزد چه مانع است
برگشته است ماه من از مهر من دگر
بازم مگر ستاره اقبال راجع است
با مرغ روح خویش خوشم زانکه چون هما
با مشتی استخوان که مرا هست قانع است
طالع شد آفتاب رخ یار همچو شمع
باید مرا هلاک شدن این چه طالع است
تنها نسوخت خرمن ما برق حسن تو
هر جا که هست لمعه روی تو لامع است
اهلی بقای خویش مجو در فراق یار
زانرو که در فراق بتان عمر ضایع است
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.