۱۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۳

زان در پی یارم که عنانم به کف اوست
بر من چه گناه است کشش از طرف اوست

او تشنه به خون من و گر من سگ اورا
سنگی رسد از حادثه جانم هدف اوست

شاید که دل غمزدگان بشکند از جور
آن گوهر پاکیزه که دلها صدف اوست

برخاست دگر ساقی سرمست من از جا
ساغر بکف و دیده پرخون به کف اوست

چون آب بقا گرچه دهد جان زلب آن شوخ
دلسوخته را بیم هلاک از شعف اوست

مارا به بهشت است هوس نعمت دیدار
حیوان صفتان را سر آب و علف اوست

اهلی رخ از آن کعبه مقصود نتابد
گر در ره او کشته شود هم شرف اوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.