۱۸۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۹

گر بدامن گردی از آن رهگذر می بایدت
دامنی از دامن گل پاک تر می بایدت

گر امید وصل باشد در قیامت دور نیست
ایکه عاشق میشوی صبر اینقدر می بایدت

ورچراغ وصل میخواهی که افروزی چو شمع
آه گرم و گریه شام و سحر می بایدت

گر دلت خواهد که نور دیدها باشی چو شمع
جان من دلجویی اهل نظر می بایدت

ای که گویی فکر وصل او به نقد جان کنم
راست می پرسی زمن فکری دگر می بایدت

دست از خود همچو طوطی باید اول شستنت
اهلی از لعل لب او گر شکر می بایدت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.