۱۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۰

آن شاخ گل که رونق سرو و سمن ازوست
صد دل چو لاله غرقه به خون در کفن ازوست

شیرین دهان من چو لب یار می گزد
رشک هزار طوطی شکر شکن ازوست

گفتا که خون من به قیامت از او مخواه
تا روز حشر در دل من این سخن ازوست

آسوده ام چو اهلی از آن یار دلنواز
کاسایش دل صد همچو من ازوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.