۱۴۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۱

در کوی تو از دست رقیبان گذرم نیست
ورهم گذرم هست مجال نظرم نیست

گر تیغ رسد بر سرم از عشق ننالم
من عاشق و رندم ز سر خود خبرم نیست

تا مرغ گلستان توام نیست زمانی
کز دست تو صد خار جفا بر جگرم نیست

جان هیچ نیرزد غرضم عرض نیازست
بپذیر نیازم که متاع دگرم نیست

شادم زدهان تو به دشنام چو اهلی
من طوطی محرومم و بخت شکرم نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.