۱۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۲

نمود چاک گریبان تنت که نسترن است
تو یوسفی و گواه تو چاک پیرهن است

حریف شاهد و ساقی کجا بود زاهد
میان خضر و مسیحانه جای اهرمن است

سبو بیار که آبی بر آتش بزنم
که آتشی عجب امروز در نهاد من است

تو سر عشق چه دانی خموش شو واعظ
سخن دراز مکن درس عشق یک سخن است

ز غصه چاک زدن جامه تا بکی اهلی
گذار جامه دریدن، که نوبت کفن است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.