هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد فراق و ناپایداری روابط عاشقانه می‌گوید. او از محرومیت خود از وصال معشوق و بی‌خبری دیگران از این رنج سخن می‌گوید و حسرت دیدار را با تصاویری مانند لعل خون‌افشان و آیینه بی‌زنگ بیان می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، درک ظرافت‌های ادبی و عرفانی موجود در متن نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۱۵۳

ز بس کز سست پیوندی گهش صلحست و گه جنگست
مرا از قطع وصل او گرهها در دل تنگ است

نمی گویند یاران شکر وصلش وه چه میدانند
من محروم میدانم که ایشان را چه در جنگ است

چو لعل از حسرت آن لب دلم شد غرق خون آخر
کسی تا کی خورد حسرت دل آدم نه از سنگ است

حریفان جمله محرم در حریم کعبه وصلش
من وامانده محرومم که پای آرزو لنگ است

دل روشن طلب اهلی حدیث خلق کوته کن
به جام جم چه حاجت هر کرا آیینه بی زنگ است
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.