هوش مصنوعی: این شعر از درد و رنج عشق و جدایی سخن می‌گوید. شاعر از غم‌هایش می‌نالد و از ناکامی‌های خود در عشق و زندگی می‌گوید. او از تیره‌بختی و ناامیدی خود سخن می‌گوید و به دنبال چاره‌ای برای آرامش جان خود در این طوفان مشکلات است. در نهایت، شاعر به دنبال تسکین از طریق باده و دعا است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۱۵۵

ببین که کار من از غم چه سخت افتادست
که دل ز دیده برون لخت لخت افتادست

ز آفتاب تو هر ذره شمع وصل افروخت
چراغ خلوت ما تیره بخت افتادست

چنین که پنبه خونین زداغ ما افتد
عجب که برگ خزان از درخت افتادست

به عشق چاره جان ساز کاندرین طوفان
نه عاقل است که در فکر رخت افتادست

بیار باده که بر تاج و تخت تکیه خطاست
ز باد فتنه سلیمان ز تخت افتادست

کجاست دست دعایی که اهلی از گریه
فتاده است به غرقاب و سخت افتادست
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.