۱۹۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰۴

کدورت غم هجرت بیک نگاه برفت
جمال کعبه چو دیدم غبار راه برفت

به آستان تو چندان بسجده سودم رخ
که سوده گشت رخ و نقش سجده گاه برفت

خوشم که طاعتم از سجده درت افزود
دریغ، باقی عمرم که در گناه برفت

عزیز مصر وصال است یوسف دل باز
ز خاطرش غم چاه از غرور جاه برفت

نوای مرغ سحر تا خبر ز عشق تو داد
صفای ورد سحرگه ز خانقاه برفت

بصد امید نگه داشتم ولی آن هم
دریغ و درد که با صد دریغ و آه برفت

چه طعن نامه سیاهی است بر منت اهلی
مگر گناه تو از نامه سیاه برفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.